یک مغز کاموایی ..
معنی کور شدن را گره ها می فهمند ..
: از کاظم بهمنی
و در مغز پیچیده ی کاموایی من ، حتی کاغذهایی که در یک سالن بزرگ و ساکت جلویت می گذارند و مدام تکرار می کنند که حواستان به وقتتان هم باشد ، یک گره کور می زند .. و تمام .
کاغذی که تنها ویژگی اش که سبب شده تا توجه افراد را اینقدر به خود جلب نماید اینست که بالایش ، زیر نام خدا نوشته اند :
آزمون ریاضی .
و تو در کنار نام خدا می نویسی :
دلت را خانه ی ما کن ..
مصفّا کردنش با من .
: از محمدحسن فرحبخشیان
می نویسی تا هر چه کمتر آن ترکیب ترسناکی که باعث می شود خودت را ببازی ، به چشم بیاید ..
با خودت تکرار می کنی :
مصفّا کردنش با من ..
مصفّا کردنش با من ..
و مصفّا را آنچنان با تشدید می گویی تا که مطمئن شوی روزی سرشار از صفا خواهد شد ..
و این تشدید هم یک گره دیگر را کورتر خواهد کرد ..
پ.ن:
چشمان تو
عین الیقین من ..
: ار قیصر امین پور
و کاش میدانستی که در پله ی دوم است که نوکل خواهی کرد ..
و می بینی چشمانی را که قرار است حرف های تو را بشنود ..
و قلب سرشار از محبتی را که قرار است همه جا وجودش را کنار خودت حس کنی ..
و این ، تو هستی .
تویی که وقتی ازت می خواهند تا استعدادهایت را برایشان به تصویر بکشی ، صفحه ی سفید پیش رویت را با مداد سیاه خط خطی می کنی و می نویسی :
این ، من هستم .
و در میان این خطوط قلب های کوچکی که بین سیاهی صفحه گم می شوند ، می کشی ..
قلب هایی که اگر از کاغذ دور شوی ، مانند گرهی میان آن خط هاست ..
حتی اگر آن فرد که دارد دور و دورتر می شود ، تویی باشی که داری از تمام بودنت فاصله می گیری ..
و آنها خطوطی هستند که از کودک یک ساله هم بر می آید که یک مداد بگیرد در دستش و آنها را در صفحه بکشد ..
و برای همین بود که آن روزها آنقدر اهمیت میدادند تا بتوانی ، از بین خط های بی منطقی که می کشی ، شکلی معنا دار پدید آوری ..
و اینجاست که می فهمی سرگرمی های کودکانه ات ، تو را یاری خواهد داد ..
کودکی پرسشگر و کنجکاو نسبت به منطق هایی که در میان خطوط گم شده اند ...